به نام خدا خالق انسان، به نام انسان خالق غم ها، به نام غم ها بوجد آورنده ي اشكها، به نام اشک تسکين دهنده ي قلبها، به نام قلبها ايجادگر عشق و به نام عشق زيباترين خطاي انسان
عاشقت خواهم ماند بيآنکه بداني دوستت خواهم داشت بي آنکه بگويم درد دل خواهم گفت بي هيچ گماني گوشخواهم داد بي هيچ سخني در آغوشت خواهم گريست بي آنکه حس کني در تو ذوب خواهم شد بيهيچ حراراتي اينگونه شايد احساسم نميرد
خيلي سخته که بغض داشته باشي ، امانخواي کسي بفهمه... خيلي سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کني... خيلي سختهکه سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري... خيلي سخته که روز تولدت،همه بهت تبريک بگن، جز اوني که فکر مي کني به خاطرش زنده اي... خيلي سخته که غرورترو به خاطر يه نفر بشکني، بعد بفهمي دوست نداره... خيلي سخته که همه چيزت رو بهخاطر يه نفر از دست بدي، اما اون بگه : ديگه نميخوامت!
اخرينبار که اورا ديدم گردنبند صليبي به او هديه کردم گفت:من که دوستت ندارم پس چرا بهمن هديه مي دهي!؟ گفتم:بر سر هر گوري صليبي مي نهند اين صليب را بر گردنت بالايقلبت بياويز زيرا انجا گورستان عشق مناست
گفتي که مرا دوست نداري گله اي نيست بين منو عشق توفاصله اي نيست گفتم که کمي صبر کن و گوش به من ده گفتي که بايد بروم حوصله اي نيستگفتي کمي فکر خودم باشم و آنوقت جز عشق تو در خاطر من شعله اي نيست رفتي تو خدا پشتو پناهت بگذار بسوزد دل من مسئله اي نيست
زمان خيلي كند است براي كساني كه انتظار ميكشند. خيليسريع براي كساني كه ميترسند. خيلي طولاني براي كساني كه اندوهگيناند. خيلي كوتاهبراي كساني كه شاداند. ولي براي كساني كه عاشقاند زمان جاودانگي دارد
کجاست جاده ای که مرا به توبرساند ،کجاست کسی که آسمان را به من نشان دهد ، دلم از این ابرها گرفته
قسم می خورم عشق رامی شکنم با قلبی که قبلا هزار بار شکسته بودی اش .
بر می خیزم بر رویپاهایی که دیگر تاب ایستادن ندارند و می نویسم با دستان سردم
تمام صفحه صفحه زندگی امرا . لازم نیست چیزی بگویی . می دانم اکنون که
نیستی فرجام زندگی امنافر جامی است . پس می نویسم تا تو هستی هستم
و دیگر هیچ
عشق کلمه اي است بسيار مقدس که قداستآن از آفتاب روشن تر و از هر زيبايي زيباتر است. عشق و عاشقي از نظر تعريف در هيچ لغتي نگنجد و در هيچ واژه اي نتوان آن را جاي دادچرا که عشق مقامي برتر از فکر و انديشه است. عشق محور اصلي و محرک واقعي همه تجلياتو تبلور همه جهان خلقت به موجود خود است. حرکات جهان، تحت تاثير قواي عشق است ومحرک کل جهان، عشق مطلق خواهد بود و تمام جنبش هاي گوناگون به فرمان عشق ازلي که درهمه موجودات است به وجود مي آيد. آنچه در جهان است به طور کلي بر محور عشق دور ميزند و جهان هستي، بدون عشق مرده است. کمال عارف سوختن او باشد در دوستي و عشق به حقچرا که محال باشد کسي حق را شناسد و دوستش نداشته باشد و معرفت بدون عشق ارزشيندارد و حق اين است که اگر در راه دوست هر دو جهان را از دست دهي، هنوز اندک باشد. چگونه مي توان عشق را انکار کرد
در صورتي که جز عشق در جهان چيزينيست
هيچ وقت, هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد.
امشب دلي كشيدم شبيهنيمه سيبي .
كه به خاطر لرزشدستانم
در زيرآواري از رنگهاناپديد ماند .
به جز حضور توهيچ چيزاين جهان بيكرانه را جدي نگرفتم.
حتيعـــشـقرا ...............
پاييز را دوست دارم چون فصل غم است
غم را دوست دارم چون اشکدل است
اشک را دوستدارم چون گواه دل است
دل را دوست دارم چون محبترا به من اموخت
محبت را دوست دارمچون تورا دوست دارم
و تورا دوست دارم بیانکه بدانم چرا؟؟؟؟
لذتی که در فراغ هست در وصال نيست ..... چون در فراغ شوق وصال هست ودر وصال بيم فراغ